زنان و دانشگاه در ایران
مهری طیبی نیا
چکیده
کتاب برساخت اجتماعی تفاوت؛ جنسیت در کلاس درس دانشگاهی، نوشته دکتر کرم حبیبپور گتابی، در سال 1397 تألیف شده است. این کتاب بهواسطه بررسی ابعاد روششناختی یک پژوهش آکادمیک در حوزه هویت جنسیتی، بهویژه هویت زنانه، و نیز توجه به ساحت علم در تجربه تفاوت جنسیتی و رویکردهای منتهی به ساختار و عاملیت در بازتولید و یا برساخت جنسیت قابلتوجه ...
بیشتر
کتاب برساخت اجتماعی تفاوت؛ جنسیت در کلاس درس دانشگاهی، نوشته دکتر کرم حبیبپور گتابی، در سال 1397 تألیف شده است. این کتاب بهواسطه بررسی ابعاد روششناختی یک پژوهش آکادمیک در حوزه هویت جنسیتی، بهویژه هویت زنانه، و نیز توجه به ساحت علم در تجربه تفاوت جنسیتی و رویکردهای منتهی به ساختار و عاملیت در بازتولید و یا برساخت جنسیت قابلتوجه است. کتاب مدعی غفلت جامعهشناسی در پرداختن به ابعاد فرهنگی و اجتماعی کلاس درس دانشگاهی است و از این جهت، به روایت تجربه جنسیتی در کلاس درس میپردازد. به نظر میرسد که علیرغم اهداف تعیینشده، سمت و سوی کتاب بیش از هر چیز در تلازم با امر جنسیتی قرار میگیرد و با طرح پیشفرض اریب جنسیتی در کلاس درس، در روششناسی و فرایند اجرای پژوهش دچار اریب پژوهشی میشود. مصادیق تجربه تفاوت جنسیتی در متغیرهایی مورد بررسی قرار میگیرند که بیش از توجه به رویکردهای ساختار و عاملیت، متمرکز بر رویکردهای شناختی میشوند و مسیر پژوهش بیشتر بر تفکیک موضوعات در حوزه یادگیری متمرکز میشود. تفسیر دادهها، برخلاف ادعای کتاب و رویکردهای نظری مطرحشده، در مسیر برساختگرایی قرار نگرفته است. در نهایت، نقش نهاد دانشگاه در تقویت تفاوت جنسیتی و یا تعدیل این تفاوت مشخص نیست و تفسیر و ارزیابی از دانشگاه و نقش آن در هویتسازی دانشجویان بیش از حالت فعال، در حالت منفعل صورتبندی شده است. یکی از چالشهای اصلی این نقد مترتب بر سبک بیان مفاهیم احصاشده در بیان نتایج و تفسیر آنها است. مفهومسازی عناوین در ارائه نتایج پژوهش، خود در یک عاملیت پنهان، بازتولیدکننده کلیشههای جنسیتی خواهد بود. بنابراین، بهمنظور جنسیتزدایی از پژوهشهای علمی، تحقیقات حوزه جنسیت بیش از هر چیز نیازمند شناخت واقعی از مسائل، عدمتعادلها و گسستهای اجتماعی است.
رضا غلامی
چکیده
گفتگو از بسترها، اصول و قوائد پیشرفت علمی و ساختاربخشی به حرکت علمی کشور، جزو مباحث مهم و نافع در جامعه علمی محسوب میشود. در عین حال، هر گونه بحث عالمانه در این ساحت نیازمند تئوری مشخص و اجتناب از رویکردهای اجتماعی به توسعه علمی بدور از سادهسازی یا سطحینگری است. در اینمیان، بررسی سه گزاره نقشی تعیین کننده دارد : معماریپذیری ...
بیشتر
گفتگو از بسترها، اصول و قوائد پیشرفت علمی و ساختاربخشی به حرکت علمی کشور، جزو مباحث مهم و نافع در جامعه علمی محسوب میشود. در عین حال، هر گونه بحث عالمانه در این ساحت نیازمند تئوری مشخص و اجتناب از رویکردهای اجتماعی به توسعه علمی بدور از سادهسازی یا سطحینگری است. در اینمیان، بررسی سه گزاره نقشی تعیین کننده دارد : معماریپذیری علم و تفکر حاکم بر معماریپذیری در رشد علم در جهان؛ التفات به وضع ملی و ظرفیتهای آن در رشد علمی با لحاظ تقابل طبیعی با جهانیشدن علم؛ تمایز مواجهه اسلام با علم در بستر اجتماعی- تاریخی خود با رویارویی تاریخی مسیحیت با علم و پیامدهای آن مانند تولد یک گزاره تازه یعنی رهایی از دین به منزله لازمه توسعه علمی. این مقاله، با روش تحلیلی ار رهگذر توجه به این سه گزاره مهم، کتاب معماری علم در ایران را مورد نقادی قرار داده و نهایتاً در بعضی موارد، به پاسخهایی مغایر با رویکردهای کتاب مزبور رسیده است. از طرف دیگر، مقاله کوشش کرده تا با یادآوری خلاها و برداشتهای نادرست کتاب، فرصت لازم را برای تعمیق نظرات در باب معماری علم در ایران ایجاد کند.
فرهاد بیانی
چکیده
کتاب «چهارچوبی برای سیاستگذاری علم؛ تعامل علوم طبیعی و علوم انسانی» به قلم محمدرضا قائمی نیک، مدعی پرداختن به موضوع و مسئله سیاستگذاری علم است. تمرکز این نوشتار در نقد کتاب مذکور ناظر به رویکرد و ایستار موجود در آن است و ارزیابی مباحث تاریخی آن در باب علم چندان مورد التفاط نخواهد بود. از جهت کیفیت نگارش و نوشتار، کتاب در وضعیت ...
بیشتر
کتاب «چهارچوبی برای سیاستگذاری علم؛ تعامل علوم طبیعی و علوم انسانی» به قلم محمدرضا قائمی نیک، مدعی پرداختن به موضوع و مسئله سیاستگذاری علم است. تمرکز این نوشتار در نقد کتاب مذکور ناظر به رویکرد و ایستار موجود در آن است و ارزیابی مباحث تاریخی آن در باب علم چندان مورد التفاط نخواهد بود. از جهت کیفیت نگارش و نوشتار، کتاب در وضعیت مناسبی نیست و در جایجای آن میتوان اشتباهات نوشتاری، دستوری و نگارشی در باب کلمات و جملات را دید. همچنین در ارتباط با فرمت و صورت بندی کتاب نیز باید گفت فرایند تبدیل یک اثر پژوهشی به کتاب به خوبی صورت نگرفته و با نواقصی همراه است. این نواقص هم در تغییر فرمت و صورتبندی یک پژوهش به کتاب به چشم میخورد و هم در جملات و نوشتار کتاب مشهود است و میتواند نوعی شتابزدگی را نشان دهد. در باب نگرش کتاب باید گفت ایده موسوم به «فرایند استعماری کسب علم» در این اثر برجستگی دارد که مورد نقد جدی است. این رویکرد، علم را یک پروژه میبیند تا یک پروسه و فرایند و زمینهساز ایده بومیسازی و علوم انسانی اسلامی است که خود محل نقدها و پرسشهای جدی است. بااینحال، نقد اصلی این مقاله مربوط به روششناسی است که این کتاب مبنای خود قرار داده است. روششناسی موسوم به روششناسی بنیادین که توسط نویسنده برای تحلیل مباحث اتخاذ شده محل تردیدها و چالشهایی است که کوشیدهام به برخی از آنها اشاره کنم.