دانشگاه بهمثابه نهادی فرهنگی و اجتماعی
جلیل کریمی
چکیده
پیشینه و اهداف: گسترش شتابزده نظام آموزش عالی در چند دههی اخیر، حاصل مرکزگرایی و یکساننگری سیاستی و برنامهای است. بهرغم مزیتها و چالشهای متفاوت استانها، تصمیمگیریها عمدتاً بر مبنای اهداف کوتاهمدت و در مواردی بر اساس منفعتطلبی تشکیلاتی مراکز آموزش عالی، یا در سطح کلانتر مبتنی بر نسبت خردهنظامهای آموزش عالی با جریانهای ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: گسترش شتابزده نظام آموزش عالی در چند دههی اخیر، حاصل مرکزگرایی و یکساننگری سیاستی و برنامهای است. بهرغم مزیتها و چالشهای متفاوت استانها، تصمیمگیریها عمدتاً بر مبنای اهداف کوتاهمدت و در مواردی بر اساس منفعتطلبی تشکیلاتی مراکز آموزش عالی، یا در سطح کلانتر مبتنی بر نسبت خردهنظامهای آموزش عالی با جریانهای سیاسی و دولتها انجام شده است. پیامدهای این وضعیت، نیاز به بازاندیشی و در پیش گرفتن رویکردی متفاوت را آشکار ساخته است. آموزش عالی در مقام خُردهنظامی اجتماعی، از لحاظ ساختاری و کارکردی، با مسائل و آسیبهای جدی روبروست. در سطح کلان، هماهنگی با دیگر خُردهنظامها و کارایی بیرونی مورد انتقاد است. در سطح دروننظامی، از لحاظ کارکردی، آموزش عالی با اهداف مقرر فاصله دارد و صرفاً در سطح کمّی، آن هم نه در مقایسه با استانداردهای جهانیِ اجتماعات علمی، تا حدی به اهداف دست یافته است. بهای این رشد کمّی، اُفت سطح کیفیت در بیشتر زمینهها و همه سطوح است. با این همه، مدیران مشغول روزمرّگی ادارهی امور و پژوهشگران نیز عمدتاً به موضوعات و مسائل جزئی آموزش عالی و نه کلیت آن پرداختهاند. این مقاله میکوشد منطق درونی نظام آموزش عالی و نسبت آن با محیطش را تحلیل کند. طبق شواهد، مسائل نظام آموزش عالی، در همهی اجزای آن بازتولید شده است. در بعضی مراکز، از جمله دانشگاه رازی، که موضوع این مقاله است، این مشکلات وزن و ابعاد خاصتر مییابد.روشها: با توجه به اهداف این پژوهش، از روش کیفی، بهویژه «تحلیل دادههای شفاهی» برآمده از مصاحبههای عمیق استفاده کردهایم. مصاحبهها به صورت انفرادی و در مجموع شامل 24 مورد از مدیران سابق و وقت دانشگاه و چند نفر صاحبنظر، و به دو صورت حضوری و مجازی انجام شده است. گزارههای دریافتی در سطوح سهگانه کلان، میانی و خرد و در حوزههای مختلف آموزش، پژوهش، فرهنگی و ...، به صورت گزارههای روایی مبتنی بر مفاهیم و مقولات نهایی در متن ارائه شده است.یافتهها: فقدان استقلال آکادمیک، سیاستزدگی دانشگاه، کمبود بودجه، تقسیم قدرت معیوب، فقدان دانش مدیریت، مدیریت غیرمشارکتی، تمرکزگرایی، نظام گزینش مسئلهدار(حوزه مدیریت)؛ مشکل آموزش و پرورش عمومی، گرایش افراطی به علوم پزشکی، مدرکگرایی، غلبه گرایشهای سنتی در آموزش، ... (حوزه آموزش)؛ سیاستزدگی پژوهش ، نگاه کمیگرا، دولتی بودن بودجه، نبودن تقاضای پژوهشی بیرونی، گرایش افراطی به مقالهنویسی (حوزه پژوهش)؛ تقلیلگرایی فرهنگی، کمبود فضای اجتماعی، ضعف سرمایه فرهنگی اعضای هیأت فقدان مطالبهگری(حوزه فرهنگی)؛ سطح پایین ورزش همگانی، فقر نسبی دانشجویان، کمبود فضای عمومی دانشجویی، مشکلات تعاملی کارمندان، عدم اعتماد دانشجویان(حوزه دانشجویی)؛ فقدان نگرش مثبت به علم در جامعه و سازمانها، افت جایگاه دانشگاه در جامعه، عدم احساس نیاز جامعه به پژوهش، فقدان صنایع پیشرفته، مناسبات نادرست تعاملی، کارمندسالاری، روابط عمومی غیرحرفهای(حوزه تعاملات).نتیجهگیری: آسیبهای سطح کلان نقش مهمتری در ایجاد وضعیت فعلی به عهده داشتهاند. موانع و مشکلات سطح میانی در مرتبهی دوم، و سطوح خرد کمتر از همه نقش داشتهاند. در بین حوزهها نیز، مشکلات عمدتاً در حوزهی مدیریت و پژوهش و حوزهی فرهنگی و تعامل با جامعه متمرکز هستند. نگاه مصاحبهشوندگان به آینده نیز چندان خوشبینانه نبوده است.