زنان و دانشگاه در ایران
رضا صمیم
چکیده
آمارها نشان میدهد سال 1380 شمسی، یک تحول جمعیتشناختی بزرگ در دانشگاه ایرانی رخداد. تحولی که پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری با خود به همراه آورد. در این سال برای نخستین بار جمعیت زنان پذیرفته شده در دانشگاه های دولتی از مردان پیشی گرفت. 5/50 درصد از کل پذیرفتهشدگان در دانشگاهها را در این سال زنان تشکیل ...
بیشتر
آمارها نشان میدهد سال 1380 شمسی، یک تحول جمعیتشناختی بزرگ در دانشگاه ایرانی رخداد. تحولی که پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری با خود به همراه آورد. در این سال برای نخستین بار جمعیت زنان پذیرفته شده در دانشگاه های دولتی از مردان پیشی گرفت. 5/50 درصد از کل پذیرفتهشدگان در دانشگاهها را در این سال زنان تشکیل دادند. مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، آمار آموزش عالی ایران، گروه پژوهش آماری و فناآوری اطلاعات، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1379-1380.] اگر این افزایش جمعیت را آغاز زنانهشدن موقعیت دانشجویی در دانشگاه ایرانی فرض کنیم باید بپرسیم چه نسبتی وجود دارد میان این تحول و دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادیای که دانشگاه از آن سال به بعد شاهد آن بود؟ این، پرسشی اساسی در مطالعات فرهنگی و اجتماعی دانشگاه در ایران است.سال 1380 را میتوان سال آغاز عمومیشدن بحث درباب نقش زنان در آموزش عالی ایران نیز قلمداد کرد. از آن سال تاکنون پژوهشهای متعدد و مقالات بسیاری در این باب انجام شده و به نگارش درآمده است. عمده این پژوهشها و مقالات بر دو موضوع متمرکز بودهاند: یکی تحولات جنسیتی و هویتی متاثر از این دگرگونی بزرگ و دیگری معضلات و مشکلات جذب دانشآموختگان زن در بازار کار. ما این شماره از فصلنامه مطالعات دانشگاه را با همکاری گروه مطالعات زنان پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی به بررسی مسئله زنان در آموزش عالی اختصاص دادهایم و مقالاتی ذیل دو موضوع فوقالذکر گردآوردهایم.در مقاله نخست که به بررسی فهم زنان دانشگاهی از تصدی مناسبات مدیریتی در آموزش عالی پرداخته است محمدتقی کرمی و زینب مرادینژاد گونهشناسی قابل اعتنایی از دیدگاه زنان دانشگاهی پیرامون معضلات و ظرفیتهای تصدی مناسب مدیریتی در دانشگاه ارائه دادهاند. در مقاله دوم، «زنان در مدیریت آموزش عالی ایران»، لیلا فلاحتی نیز به همین موضوع پرداخته و بحثی مبسوطتر درباب این مشکلات درانداخته است. سعیده پورخزایی و همکاران، سمیه فریدونی، و زهرا میرحسینی و همکاران در مقالات بعدی به مسئله توانمندسازی زنان در آموزش عالی و اشتغال آنها پس از دانشآموختگیشان از دانشگاه پرداختهاند. در مقاله سمیه فریدونی این سؤال مورد توجه قرار گرفته است که چرا در پی افزایش دختران در آموزش عالی و به تبع آن افزایش دانشآموختگان دختر، تغییر چشمگیری در ورود آنها به بازار کار رخ نداده است. دو مقاله پایانی این شماره به تحولات جنسیتی و هویتی متأثر از حضور زنان در آموزش عالی اختصاص یافته است. محمد آقاسی و زهراسادات روحالامین تجربه دختران دانشجو از تغییرات هویتی در نتیجه حضور در دانشگاه را روایت کردهاند و خدیجه کشاورز نگاه دانشجویان دانشگاههای تهران، امیرکبیر و الزهرا به مناسبات جنسیتی بررسی کرده است. او این نگاه را در 3 رویکرد دستهبندی میکند و تمایز این رویکردها را در مقالهاش به دقت بر میشمرد. پس از مقالات پژوهشی، حسب رویهای که در شمارههای پیشین در پیش گرفتهایم، مهری طیبینیا نقدی بر کتاب کرم حبیبپور گتابی با عنوان برساخت اجتماعی تفاوت: جنسیت در کلاس درس دانشگاهی نوشته است. نقدی که نقاط قوت و ضعف این نوشته را بر شمرده و در انتها پیشنهادهایی راهگشا ارائه کرده است.
پیشاتاریخ دانشگاه در ایران
رضا صمیم
چکیده
سابقه تأسیس مدارس جدید در ایرانِ عصر قاجار به پیش از انقلاب مشروطه بازمیگردد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند تمامی مدارس جدید در سالهای پیش از انقلاب مشروطه را میتوان از مصادیق نهادهای مدرن آموزشی به شمار آورد. مقاله حاضر تلاش میکند با استفاده از مفاهیم موجود در جامعهشناسی نظری ـ تاریخیِ پیدایش و پویش نهادهای مدرن، ...
بیشتر
سابقه تأسیس مدارس جدید در ایرانِ عصر قاجار به پیش از انقلاب مشروطه بازمیگردد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند تمامی مدارس جدید در سالهای پیش از انقلاب مشروطه را میتوان از مصادیق نهادهای مدرن آموزشی به شمار آورد. مقاله حاضر تلاش میکند با استفاده از مفاهیم موجود در جامعهشناسی نظری ـ تاریخیِ پیدایش و پویش نهادهای مدرن، نشان دهد نمیتوان همه مدارس جدید در سالهای پیش از انقلاب مشروطه را مصداق نهادهای آموزشی مدرن به شمار آورد. بهطور مثال، استدلال میکند که دارالفنون بهعنوان نخستین مدرسه جدید در عصر ناصری، از آنجا که بهشکلی خودآئین اداره نمیشد و آموزش را بهشکلی برابر در اختیار همگان قرار نمیداد، یک نهاد آموزشی مدرن نبود. توضیح داده خواهد شد که امکانپذیر شدن تأسیس نهادهای مدرن بهطور عام و نهادهای آموزشی مدرن بهطور خاص در ایران، هرچند مبتنی بر برخی تحولات اجتماعی و فرهنگی صورت گرفت، بهشکلی بنیادین نیازمند نوعی تحول حقوقی بود؛ تحولی که نخستین نشانههای آن را باید یازده سال پس از تأسیس دارالفنون جستوجو کرد. مقاله در انتها برمینمایاند که این تحول در نهایت به امکانپذیرشدن تأسیس نهادهایی چون انجمن معارف انجامید. انجمن معارف، که به شیوه یک نهاد مدرن اداره میشد، بهرغم عمر کوتاهش، نتایجی «چشمگیر» در همگانی کردن آموزش از خود برجای گذاشت و به الگویی برای تأسیس نهادهای آموزشی مدرن در سالهای بعد تبدیل شد.
رضا صمیم
چکیده
«فصلنامه مطالعات دانشگاه» در زمانهای این بخت را مییابد تا در مقام نشریهای علمی، و با همت مؤسسهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علومْ تحقیقات و فناوری، به زیور طبع آراسته شود که برخی سیاستمداران و روشنفکران از دانشگاه ایرانی به مثابه نهادی بیکارکرد، بیثمر و ناهمزمان سخن میگویند. شاید این منتقدان ...
بیشتر
«فصلنامه مطالعات دانشگاه» در زمانهای این بخت را مییابد تا در مقام نشریهای علمی، و با همت مؤسسهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علومْ تحقیقات و فناوری، به زیور طبع آراسته شود که برخی سیاستمداران و روشنفکران از دانشگاه ایرانی به مثابه نهادی بیکارکرد، بیثمر و ناهمزمان سخن میگویند. شاید این منتقدان در تفسیرشان از دانشگاه ایرانی بهمثابه طرحی شکستخورده و نهادی فروپاشیده ذیحق باشند اگر دانشگاه را نهادی در نظر بگیریم که کارکرد اصلیاش تولید علم تخصصی و به تبع آن تربیت متخصص است. اگر واقعبینانه بنگریم دانشگاه ایرانی نتوانسته چنین کارکردی را، آنگونه که از آن انتظار میرفته، جامهی عمل بپوشاند؛ پس به تعهداتی که به اجتماع پیرامونش داشته به درستی عمل نکرده است. در این معنا دانشگاه بر خلاف مصالح ارگانیسمی که آن را در برگرفته عمل نموده و به نهادی بیکارکرد تبدیل شده است.تصویری که چنین نقدهایی برای ما میسازند تصویر نزاعی است که همیشه میان دانشگاه ایرانی و اجتماع پیرامونش وجود داشته است. این تصویر، تا حدود بسیاری واقعبینانه است. دانشگاه ایرانی در تاریخ پویشاش هم برای دولتها و هم برای خانوادهها «وصلهای ناجور» به شمار میآمده است. ولی پرسش اینجاست که دولت و اجتماع، چرا به چنین وصلهی ناجوری همواره اقبال نشان دادهاند؟ چرا دولتها همیشه از این نهاد حمایت مالی کردهاند و نخواستهاند طرحهایی را که برای تعطیلی یا رهاسازیِ آن در آغوش بازار کم و بیش وجود داشته است جدی بگیرند؟ چرا همیشه خیل وسیعی از خانوادههای ایرانی برای راهیابی فرزندشان به دانشگاه به آب و آتش زدهاند؟ برنامهریزیهای بلندمدتی که هدفشان دستیابی به موقعیتی در دانشگاه ایرانی است و فرزندان ما محکوم به اجرای دقیق آنها هستند با چه انگیزهای شکل میگیرند و ضمانت اجرا مییابند؟ میدانیم هنوز هم این نهادِ به زعم منتقدان فروپاشیده از خیل وسیع مشتاقانش میزبانی میکند و بخش بزرگی از نوجوانان دانشآموخته در نظام آموزش پیشادانشگاهی را به خود جلب میکند. ما برای چه به دانشگاه میرویم در حالی که میدانیم سهم بزرگی از به دانشگاهراهیافتگان نمیتوانند از مدرک دانشگاهیشان برای سر و ساماندادن به معیشتشان بهره گیرند؟ سالهاست که برنامهریزان بازار اشتغال از نیاز بازار به تکنسینهای کاردان، و منتقدان از بیکارکردی دانشگاه در تربیت متخصصان سخن گفتهاند پس چرا رقابت بر سر صندلیهای مراکز آموزش فنی و حرفهای که کارشان مستقیما تربیت متخصص برای بازار اشتغال است داغ نمیشود و خانوادهها برای ورود فرزندانشان به این مراکز سر و دست نمیشکنند؟به نظر میرسد دانشگاه ایرانی، در کنار کارکردش به عنوان نهاد تولیدکننده و ترویجدهندهی دانش کارکرد دیگری هم دارد. کارکردی که میتوان آن را مستمسکی برای دفاع از دانشگاه ایرانی در برابر همهی نقدها قرار داد. من این کارکرد اخیر را کارکرد فرهنگی- اجتماعیِ نهاد دانشگاه مینامم. در تاریخ معاصر ایران دانشگاه از معدود عرصههایی بوده که توانسته شکل خاصی از کنشگری جمعی و مطالبهگری اجتماعی را برسازد و آن را در کنشگرانش به نحوی موفقیتآمیز درونی کند. دانشگاه ایرانی در مقام عرصهای که در آن آزادی از انقیاد موجود در نظام تربیتیِ پیشادانشگاهی تحقق مییابد و این توان را در اعضایش به خصوص دانشجویان پدید میآورد تا به یکدیگر، به شکلی رهاییبخش، پیوند بخورند، نهادی قابلدفاع و تحسینبرانگیز است. برای فرزندان نوجوان ما دانشگاه «تنها» امکان تجربهی استقلال و آزادی از نظارت نظام سنتی تعلیم و تربیت است. اگر «جامعه[1]» را مکانی تلقی کنیم که میتوان در آن به صورت مستقل و آزاد دست به کنش زد دانشگاه، «تنها» جامعهی ممکن و فراهم آورندهی تجربهی عمیقی از خودمختاری فردی در اجتماع ایرانی است. البته این ادعایی بزرگ است. ولی ادعایی است که میتوان به میانجی آن راهی برای دفاع از دانشگاه در اجتماع ایرانی گشود. دانشگاه «تنها» مکان ممکنکنندهی آزادی و خودمختاری فردی است و کارویژهی بنیادینش در تاریخی که در ایران از سر گذرانده همین بوده است. احتمالا به همین دلیل است که دانشگاه در ایران پیشاهنگ تمام جنبشهای آزادیخواهانه در تاریخ معاصر بوده است. از این منظر، فروپاشی دانشگاه، فروپاشی جامعه و فروپاشی امکان تجربهی آزادی در ایران معاصر خواهد بود. پس باید از این تنها امکان تجربهی آزادی دفاع کرد و تلاش نمود منطقی که در دانشگاه چنین تجربهای را ممکن میکند به منطق تمام عرصههای اجتماعی تبدیل نمود.«فصلنامهی مطالعات دانشگاه» با این هدف پا به عرصهی وجود نهاده است که مکانی برای انتقال دستاوردهای پژوهشهایی باشد که در آنها هدف، دفاع از دانشگاه ایرانی در مقام نهادی فرهنگی- اجتماعی است. تاکنون نشریات وزینی در حوزهی مطالعات دانشگاه و آموزش عالی در ایران به چاپ رسیدهاند. سهم عمدهی مقالات چاپشده در این نشریات بهطور معمول به پژوهشهایی اختصاص داده میشود که دانشگاه را در مقام نهادی تخصصی در حوزهی تولید و ترویج دانش مورد مطالعه قرار میدهند در حالیکه «فصلنامهی مطالعات دانشگاه» تلاش خواهد کرد بخش عمدهای از مقالات خود را به چاپ یافتهها و تحلیلهای پژوهشهایی اختصاص دهد که دانشگاه را در مقام عرصهی کنشگری فرهنگی و اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهند. امید که مساعدت اهل نظر و پژوهشگران ارجمند ما را در نیل به این مقصود کامیاب کند. در شمارهی نخست «فصلنامهی مطالعات دانشگاه» که هماینک پیش روی شماست رضا صفری شالی تحلیلی با اتکاء به دادههای یک پیمایش ملی دربارهی مصرف فرهنگی دانشجویان در دانشگاههای دولتی ارائه داده است. کرم حبیبپور گتابی و فاطمه یوسفی ایلذوله نیز دربارهی یکی از مناقشهبرانگیزترین کنشهای دانشجویی در فضای دانشگاه (مصرف دخانیات) مقالهای به چاپ رساندهاند. اصغر ایزدی جیران از رنج دانشجویان بهخصوص در مواجهه با جلوههای بازتولید تبعیض در محیط دانشگاه سخن گفته است و جلیل کریمی با اتکاء به وضعیت خاص یکی از دانشگاههای باسابقهی کشور (دانشگاه رازی کرمانشاه) تحلیلی ساختاری از آموزش عالی بهمثابه نظام اجتماعی ارائه کرده است. همچنین صدرا خسروی در مقالهی «آزادی بیان دانشگاهی در ایران» به بررسی مناسبات دانشجویان و اساتید در آموزش برخط در دورهی همهگیری کرونا پرداخته و نشان داده است چگونه حضور در فضای مجازی امکان بیان آزادانهی چالشها و انتقادات را از دانشجویان سلب کرده است. حامد طاهریکیا در مقالهی «اینستاگرام و امکانی برای تولید جماعت آگاه درون/ بیرون دانشگاه» نشان داده است چگونه تولید و چرخش اطلاعات دربارهی رخدادها، دغدغهها و برنامهها توسط تشکلهای سیاسی و صنفی دانشجویی به تولید آگاهی جمعی در میان دانشجویان میانجامد. و دست آخر مهدی حسینزادهی فرمی در مقالهاش نشان داده است که چگونه اجتماعات دانشجویی میتوانند دانشجویان را به حیث فرهنگی توانمند کنند.ما در «فصلنامهی مطالعات دانشگاه» علاوه بر مقالات علمی، از آنجا که معتقدیم یکی از کارهای اصلیمان کمک تخصصی به پیشرفت نظام آموزش عالی ایران و نزدیک کردن دانشگاه به جایگاه مطلوب خود در کشور است و ارزیابی، آسیبشناسی، نقد و همچنین بررسی تجارب موفق جهانی را جزء ملزومات این کمک تلقی می کنیم، نوشتارهایی را به چاپ میرسانیم که در آنها کتابهای مطرح در حوزهی مطالعات دانشگاه، علم و فناوری، به شیوهای نظاممند، نقد شده باشد. در این شماره دو نوشتار انتقادی یکی دربارهی کتاب معماری علم اثر دکتر رضا منصوری و دیگری دربارهی کتاب چهارچوبی برای سیاستگذاری علم؛ تعامل علوم طبیعی و علوم انسانی اثر دکتر محمدرضا قائمی نیک به چاپ رسیدهاند. نوشتار انتقادی اول را دکتر رضا غلامی و نوشتار انتقادی دوم را دکتر فرهاد بیانی برای چاپ به دفتر فصلنامه سپردهاند. ضمن تشکر از این بزرگواران به دلیل اهتمامی که در نقد آراء همکارانشان داشتهاند از تمامی پژوهشگران چه آنها که کتابهایشان در این فصلنامه نقد میشود و چه آنها که تصمیم دارند کتابهای مؤثر چاپشده در حوزهی مطالعات دانشگاه، علم و فناوری را نقد و معرفی کنند دعوت میکنیم نوشتارهایشان را برای چاپ به «فصلنامهی مطالعات دانشگاه» ارسال کنند تا در کوتاهترین زمان ممکن در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. [1] . Society. در اینجا منظور من جامعه در برابر اجتماع یا community است. مبتنی بر دوگانهی مشهور جامعه/اجتماع، که در جامعهشناسی به کرات استفاده شده است، جامعه جایی است که در آن پیوندها و تعاملات انتخابی و ارگانیک رخ میدهد در حالیکه در اجتماع پیوندها و تعاملات پیشینی و مکانیک است.